زبانحال حضرت علی علیه السلام در شهادت حضرت زهرا
دامـن پُـر از ستـاره بـه خـون جگر کنم مرگم به ازشبی است که بیتو سحر کنم ای جـوشن هـمـیـشــۀ حیــدر! چـرا نشد من پشت در برای تو خود را سپر کنم؟ نـزدیک بـود لحظـۀ «یا فضه» گـفـتنت مـن زودتـر بـه عالـمِ عـقـبـی سـفـر کنم شــد با وصیتِ پـدرت بـسـتـه دست من حـامـی مــن نشـد ز تو دفع خـطـر کـنم چـون کاغـذ فـدک جگـرم پـاره میشود هـرگـه ز کوچـههـای مـدیـنـه گـذر کنم آتش بـرآیـد از دل تـنگـش بـه جـای آب گـر چــاه را ز درد نهـانت خـبــر کنــم ای کـاش مـرگ پـرده کشـد بر نگاه من تا کی نگـه به کوچه و دیوار و در کنم؟ تنها به این خوشم که کند روزچون غروب آیـم کنـار قـبـر تــو شــب را سحـر کنم یـارب تـو اشک چشـم علی را زیاد کن تــا گریـه بهــر فـاطمــهام بـیـشتــر کنـم «میثم» بـه یـاد فاطمـه از سوز دل بگو کــز آه خــویش نخــل تـو را بارور کنم |